داستان جایی برای داستان های خودم و دیگران.. این کتاب لاغر هشتاد صفحهای بسیار بیش از ظاهر نحیفش ملات دارد؛ آن قدر که وقتی خواندنش تمام میشود، با آنکه چند سال پیش یک بار دیگر آن را خواندهام (اما البته نه به دقتِ این دفعه)، احساس میکنم کتاب تازهای را خواندهام. در این فاصله رضا کاظمی همکارم شده و آشنایی نزدیک با او مانع از آن میشود که بیواسطه و فارغ از شناخت نویسنده، درباره کارش قضاوت کنم؛ نویسندهای که پزشکی خوانده اما هیچ رغبت و علاقهای به کار در زمینه تحصیلش ندارد و شندرغازِ نوشتن را به درآمد بیشترِ پزشکی ترجیح میدهد. ادامه مطلب ... .از پشت دار قالی کوچکی که بیشتر ساعتهای روز خودش را به آن سرگرم میکرد بلند شد و رفت سراغ صندوقچه.مادرش از مادربزرگش گرفته بود و او هم از مادر خود و همینطور نسل به نسل چرخیده بود تا دست آخر به عنوان تنها جهیزیه اش به او رسیده بود. نرگس برایش یک روکش پارچه ای قرمز درست کرده بود که همه جایش را پر از مرواریدهای مصنوعی و پولکهای رنگی کرده بود.هرخنزر پنزری را که به نظرش جلوه خوبی داشت به یک گوشه آن میدوخت. آخرین بار چند ماه قبل سری به آن زده بود. فقط چیزهای خاص! را در آن نگه میداشت. ادامه مطلب ... . خبر پیدا شدنش را که داد خیلی خوشحال شدم،مطمئن بودم یک جایی همان حوالی افتاده،دلم خیلی سوخته بود.نه به خاطر خود دوربین،به خاطر لحظه های دوست داشتنی که داخلش ثبت شده بود.از مهمانیهای فامیلی تا آخرین سفر با دوستهام.پر بود از عکسهای دار و درخت و آسمان.عاشق طبیعت بودم.فقط نگران پاک شدن عکسها بودم. از شوق گرفتن دوربین یک لحظه هم معطل نکردم.سریع وسایلم را جمع و جور کردم تا راه بیفتم. ادامه مطلب ... .بالاخره راهی باید پیدا میکردم.چشم چرخاندم و تمام اتاق را زیرو رو کردم.چشمم که به لوله بخاری افتاد قلبم تندتر زد.خودش بود.مثل بقیه وسایل اتاق کهنه و پوسیده شده بود. کافی بود لوله را در بیاورم و خلاص.حتما به گوشش میرسید. در محل با اینکه هیچکس به رویش نمیآورد کسی نبود که داستان دوستی مارا نداند.از چشم خاله خانباجی های محل هم که چیزی پنهان نمیماند.شاید هم یک سری به این اتاق میزد و میخواست عوض تمام روزهایی که میتوانست و نیامد چند وقتی را اینجا،درست همینجا بماند و به درد دلهای ته سیگارهای داخل زیر سیگاری حلبی و قلب روی شیشه بخار کرده بالکن گوش دهد و تصویر مبهمم را که در خاطره لوله نه چندان براق بخاری به یادگار مانده تماشا کند. ادامه مطلب ... با سلام.به دنیای لوکس بلاگ و وبلاگ جدید خود خوش آمدید.هم اکنون میتوانید از امکانات شگفت انگیز لوکس بلاگ استفاده نمایید و مطالب خود را ارسال نمایید.شما میتوانید قالب و محیط وبلاگ خود را از مدیریت وبلاگ تغییر دهید.با فعالیت در لوکس بلاگ هر روز منتظر مسابقات مختلف و جوایز ویژه باشید.
در صورت نیاز به راهنمایی و پشتیبانی از قسمت مدیریت با ما در ارتباط باشید.برای حفظ زیبابی وبلاگ خود میتوانید این پیام را حذف نمایید.جهت حذف این مطلب وارد مدیریت وب خود شوید و از قسمت ویرایش مطالب قبلی ،مطلبی با عنوان به وبلاگ خود خوش امدید را حذف نمایید.امیدواریم لحظات خوبی را در لوکس بلاگ سپری نمایید... صفحه قبل 1 صفحه بعد درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پيوندها تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان داستان و آدرس story60.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
|
|||||||||||||||||||||||||||
|