داستان جایی برای داستان های خودم و دیگران.. . خبر پیدا شدنش را که داد خیلی خوشحال شدم،مطمئن بودم یک جایی همان حوالی افتاده،دلم خیلی سوخته بود.نه به خاطر خود دوربین،به خاطر لحظه های دوست داشتنی که داخلش ثبت شده بود.از مهمانیهای فامیلی تا آخرین سفر با دوستهام.پر بود از عکسهای دار و درخت و آسمان.عاشق طبیعت بودم.فقط نگران پاک شدن عکسها بودم. از شوق گرفتن دوربین یک لحظه هم معطل نکردم.سریع وسایلم را جمع و جور کردم تا راه بیفتم. ادامه مطلب ... صفحه قبل 1 صفحه بعد درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پيوندها تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان داستان و آدرس story60.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
|
|||||||||||||||||||||||||||
|