داستان
جایی برای داستان های خودم و دیگران..

. خبر پیدا شدنش را که داد خیلی خوشحال شدم،مطمئن بودم یک جایی همان حوالی افتاده،دلم خیلی سوخته بود.نه به خاطر خود دوربین،به خاطر لحظه های دوست داشتنی که داخلش ثبت شده بود.از مهمانی­های فامیلی تا آخرین سفر با دوست­هام.پر بود از عکسهای دار و درخت و آسمان.عاشق طبیعت بودم.فقط نگران پاک شدن عکس­ها بودم. از شوق گرفتن دوربین یک لحظه هم معطل نکردم.سریع وسایلم را جمع و جور کردم تا راه بیفتم.                      



ادامه مطلب ...


           
چهار شنبه 24 خرداد 1396برچسب:داستان کوتاه,دوربین,عباسپور,نویسنده, :: 11:15
مسعود عباسپور

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان داستان و آدرس story60.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 16
بازدید کل : 286
تعداد مطالب : 5
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

TOOLS BLOG

TOOLS BLOG